معنی ندید بدید
حل جدول
آن که هنگام رویارویی با چیزهای تازه دچار حرص و ولع می شود
ندید بدید و نوکیسه
تازه به دوران رسیده
فرهنگ فارسی هوشیار
آدم نوکیسه وتنگ نظروتازه بدوران رسیده یاکسی که اخلاق ورفتارنوکیسگان وتازه به دوران رسیدگان رادارد.
ندید و بدید
آدم نوکیسه وتنگ نظروتازه بدوران رسیده یاکسی که اخلاق ورفتارنوکیسگان وتازه به دوران رسیدگان رادارد.
لغت نامه دهخدا
بدید و ندید. [ب َ دی دُ ن َ] (ص مرکب) پست و دون همت و کوتاه نظر. (لغات عامیانه ٔ جمال زاده). ندید بدید.
بدید
بدید. [ب َ] (ص) ظاهر. (غیاث اللغات). پدید. رجوع به پدید شود.
بدید. [ب َ] (ع اِ) هر آنچه از کاه و پنبه و پشم و جز آن پر کرده در زیر زین و پالان نهند تا پشت ستور ریش نگردد. (ناظم الاطباء). بداد زین. (از منتهی الارب). ج، بدائد و اَبِدَّه. و رجوع به بِداد شود. || خرجین. || مانند و همتا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مثل و نظیر. (از ذیل اقرب الموارد). || (ص) فلاه بدید؛ بیابانی که در آن کسی نباشد. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بیابان پهناور. (از ذیل اقرب الموارد). بدیده.
ندید
ندید. [ن َ] (ع اِ) مانند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (دهار). همتا. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات) (مهذب الاسماء). ند. (اقرب الموارد). نظیر. (غیاث اللغات). شبیه. عدیل. مثل. ج، نُدَداء، انداد:
شمه ٔ خلق تو است آنک او را
نکهت عنبر و ند نیست ندید.
سوزنی.
کآدمی کو بود بی مثل و ندید
دیده ٔ ابلیس جز طینی ندید.
مولوی.
کسب شکرش را نمی دانم ندید
تا کشد شکر خدا خلق جدید.
مولوی.
- بی ندید، یکتا. بی همتا. بی نظیر. بی مانند. بی مثل. بی عدیل:
ما کنون دیدیم شه ز آغاز دید
چندمان سوگند داد آن بی ندید.
مولوی.
از میان پای استوران بدید
دامن پاک رسول بی ندید.
مولوی.
راتبه ی ْ جانی ز شاه بی ندید
دم به دم در جان مستش میرسید.
مولوی.
|| (مص) نَدّ. رجوع به نَدّ شود.
ندید. [ن َ] (ن مف مرکب) نادیده. ندیده.نوکیسه. تازه به عرصه رسیده. رجوع به ندیده و نیز رجوع به ندیدبدید شود. || (مص مرخم منفی، اِمص) ندیدن. مقابل دید به معنی دیدن. || انکار. عدم قبول. عدم رغبت. بی عنایتی. (یادداشت مؤلف).
- چشم ندیدش به کسی افتاده است، چشم دیدن او را ندارد.
فرهنگ معین
فارسی به انگلیسی
ضرب المثل فارسی
توضیح و مفهوم ضرب المثل از ضرب المثل های شیرین فارسی
این مثل عامیانه کنایه ای ست به افراد نوکیسه و «ندیده» که با وقوع شرایط جدید در زندگی، دچار تغییر در شخصیت می شوند.
فرهنگ فارسی آزاد
نَدِید، نِدّ، نظیر، مِثل و مانند (جمع: نُدَداء، اَنداد مُؤَنَّث: نَدِیدَه جمع: نَدائِد)،
معادل ابجد
88